بسم ا… الرحمن الرحیم
وقتی از خلقت صحبت می شود، ذهن مان را تنها معطوف انسان ها نکنیم، همه موجودات از گیاهان، حیوانات، حشرات، سنگ و خاک همگی نشانی بر حکمت های پرمفهوم الهیست که دائماً در ذکر و تسبیح الهی اند و با هدف و نظمی خاص آفریده شده اند اما در کنار همه این خلقت بی نظیر، وقتی انسانی درک می کند که در محضر الهی، صاحب لقب اشرف مخلوقات است و می تواند با اعمال صالح و صحیح در جرگه بندگان خاص قرار گیرد، حس خوب افتخار به او دست می دهد.
در همه فرهنگ ها “قو” پرنده ایست که نماد عشق و متانت است، قو علاوه بر اینکه تنها یک بار عاشق می شود و تا پایان عمر پای عشقش می ایستد، هرگاه توانمندی و طراوت خویش را از دست می دهد و بوی مرگ را استشمام می کند، از جمع سایر قوها خارج می شود و به محلی که بار اول عاشق شده می رود و تا رسیدن مرگش تنها آواز عاشقیش را سر می دهد.
هر یک از ما که در جایگاه خلیفه الهی هستیم و ادعای عشق می کنیم آیا برای ملاقات و سخن با معبود و معشوق خود، محلی خاص داریم؟ برای به جا آوردن فریضه نماز و نیایش های خود در محل زندگی، جایگاه خاصی را در نظر بگیریم تا آن محل بر قداست به میعادگاه عاشقی ما تبدیل شود.
اوج شکوفایی و کمال هر مخلوقی در عشق آن است. به طور مثال بهترین زمان یک گیاه زمان ثمر دادن آن است اما این عشق و به کمال رسیدن در هر خزنده، پرنده، گل و گیاهی محصول رنج ها و سختی هایی است که ما آن را ندیدیم. بهترین گیاهان دارویی و یا بهترین عسل ها محصول صعب العبورترین صخره ها، کوه ها و بیابان هاست. بنابراین به ثمر نشستن، تلاش و زحمت می طلبد. همانند موج دریا و آب رود باشیم، تلاشگر و امیدوار، هر بار به تلاش و امیدی قوی تر. به سمت صخره های زندگی حرکت کنیم و چنانچه متحمل شکست شدیم، باز همت کنیم و حرکت کنیم.
« عاشق باید امیدوار باشد.» عاشق فرصت ها را به موقع درک می کند و از آن بهره مند می شود، انسان عاشق نماز را قرار عاشقی می داند و سریعاً به ندای اذان لبیک و به سوی قرار عاشقی می شتابد اما فردی که نماز را تکلیف می داند، تکلیف وار با نماز و پروردگارش برخورد می کند و اینجاست که فرق انسان ها مشخص می شود.
روایت است: پیرمردی صبح ها برای ادای نماز صبح قصد مسجد می کرد، در یکی از سحرگاهان زمین خیس و گل آلود بود و پیرمرد به محض ورود به کوچه لباس هایش خیس و کثیف می شود، تصمیم به بازگشت به خانه و تعویض لباس هایش می کند، باز به کوچه وارد می شود و این بار نیز آلوده و خیس می شود، باز پیرمرد عزم بازگشت به خانه می کند تا پاک و پاکیزه به مسجد برود، بار سوم که از منزل خارج می شود جوانی چراغ به دست را می بیند که می خواهد او را تا مسجد مشایعت کند تا در روشنایی با توجه و دقت بیشتری به مسجد برسد، همین که به درب مسجد می رسند پیرمرد جوان را دعوت به نماز می کند و جوان می گوید: “من شیطانم و نمی توانم وارد شوم”. پیرمرد متعجب از مشایعت و همراهی شیطان می پرسد: “پس چگونه کمک کردی؟” شیطان پاسخ می دهد: “دیری است در پی آنم که در دام خویش گرفتارت سازم تا از به جا آوردن نماز صبح بازمانی اما تو در بند نیافتادی. امروز نیز پس از اولین باری که لباست را تعویض و پاکیزه کردی خداوند گناهت رو بخشید و در بار دوم همه گناهان اهل منزل و فرزندان را بخشید، در خروج سومین بار از منزلت به کمکت شتافتم تا خداوند دیگر بار قصد بخشش اهل آبادی را نکند؛ چرا که در اغفال و اغوای آنان سال ها کوشیدم و خوشایندم نبود تا آنان نیز مورد رحمت و مغفرت خدایشان واقع شوند.”
توجه به نماز صبح و مناجات و معاشقه عاشق با پروردگارش در ساعات طلایی سحر از اهمیت بسیاری برای مدعی عشق برخوردار است. نماز صبح وعده و فرصت خداست برای بیان حرف ها، احساسات، درد و دل ها و خواسته های ما. اوست شنوای دانایی که هر صبح سراپا گوش می شود تا سخن مخلوقش را بشنود و امر به اجابت کند. با هر زبان و بیانی می توان با خدا صحبت کرد اما والاترین و زیباترین سخن و درخواست وقتی است که در دعا و درخواست برای سایرین باشیم و با باور اینکه معشوق و معبود بر حال عاشق و بنده حاضر و ناظر است از درخواست برای خویش امتناع کنیم. در عاشقی کردن هایمان هم چون زاهدان در تمنای بهشت نباشیم، وقتی که پروردگار عالم، آگاه و سخاوتمند اذن عاشقی به ما داده است. مطابق فرمایش مولا مومن زرنگ باشیم تا نزد معبود محبوب تر و مقبول تر واقع شویم.
متأسفانه در بیشتر مواقع از ریشه یابی و پی بردن به امتحان و گرفتاری های که در آن قرار گرفتیم، غافلیم. احتمالا پیش آمده که در زمانی دلی شکستیم یا مرتکب گناه و لغزشی بزرگ شدیم که باور بخشش خداوند برایمان محال بوده اما از جایی که رحمت خداوند همواره جاری و ساریست، مورد امتحان و آزمایشی واقع می شویم تا ظرفیت و صبرمان سنجیده شود. اگر صبوری کردیم و بر میل و رضای الهی راضی بودیم علاوه بر عفو بر لغزش گذشته مان، به جایگاه و عزتمندی نزد خدا و بندگان خدا برسیم.
صبر یعنی احترام به حکمت خدا، صبر یعنی شجاعت، صبر یعنی دیدن سختی و مصیبت و لب به گله باز نکردن و امیدوار به رحمت مکرر الهی بودن. بارها و بارها در الگوگیری از صبر به خانم زینب (س) اشاره کردیم اما فراموش کردیم تنها نماد صبر را خانم حضرت زینب (س) دانستن و در عزای ایشان بر سر و سینه کوبیدن کافی نیست و باید صبر را آموخت و به کار بست. خداوند دوستدار صابران است. اولین گام در ارائه صبر، شناخت ضعف ها و رفع کردن آن هاست.
لازمه پایه ریزی و یا به کمال رساندن هر صفت پسندیده ای در درون، خودشناسی است. عاشق بودن، خودشناسی و در پس آن اعتماد به نفس بالا و باوری عمیق می خواهد. مبادا در مسیر سبز عشقی که در پیش گرفتیم خود را با دیگران مقایسه کنیم و فکر خود را مشغول آنانی کنیم که سر به سجده الهی خم نکردند اما حاجت و خواسته ما در زندگیشان محقق شده است. اگر انتخاب کردیم تا انتخاب شده باقی بمانیم، بدانیم رزقی وسیع تر در دو جهان برایمان در نظر گرفته شده اما خط ممیز بین ما و آنان عشق است که رسیدن به آن شامل گذر از سختی ها و مشقت های زیادی است.
روی صبر خود کار کنیم و هر سکوت در مقابل حق خوری از سوی دیگران را صبر تلقی نکنیم. فرمایش آقا امیرالمومنین (ع) است که حق گرفتنی است. انسان صبور حق رو می شناسد و حد و مرز صبر و سکوت از سر ناتوانی را برای خود معین و مشخص می کند. در درونی کردن صبر به استحکام ریشه هایمان بپردازیم تا محصولی شیرین دریافت کنیم. خداوند خریدار بنده صبور و شاکر است.
مبادا در عزا و گریه بر آقا اباعبدا… (ع) به حوائج دنیوی دلخوش کنیم و در ازای گریستن بر خاندان رسول ا… ما به ازای دنیوی بخواهیم. اجر گریستن بر آقا اباعبدا… (ع) را باید از مادرشان حضرت زهرا (س) خواست، آن هم الهی و معنوی.« از خدا، خدا را بخواهیم».
عصر امروز عصر تکنولوژی و اطلاعات و آگاهی است. در تربیت و پرورش فرزندان خود به حرف زدن و یا تهدید روی نیاوریم. اهل عمل باشیم تا فرزندان مان بر حسب عمل و رفتار نیک ما تربیت شوند. از خشم و عصبانیت حذر کنیم و در مواجهه با خشم از اهل بیت رسول ا… مدد بگیریم و توجه مان را به سمت آنان معطوف کنیم تا بار منفی درونمان کاهش بیاید و خشممان فروکش کند و ریشه های صبر در ما شکل بگیرد.
با کار کردن مستمر روی اخلاقیات و درونیاتمان خود را شایسته مائده های آسمانی کنیم. ضمن بهره مندی از نعمات خدا، روح خود را شاد و پر نشاط نگه داریم و بدانیم روح پژمرده قادر به جذب خیر، مثبت و نیکی ها نیست. سختی ها باید موجب رشد ما باشد نه اسباب یأس و ناامیدی که اگر چنین شد، روحمان پژمرده خواهد شد. عاشق هرگز در بند مشق و تکلیف در انجام دادن وظایفش نیست. او تکالیفش را رنگ الهی می زند و با همه وجود و لذت در انجام آن همت می گمارد. شادابی و حُسن خلق در وجود و چهره عاشق و مومن موج می زند؛ چرا که او آموخته هایش را با حُب و عشق ادغام کرده و ناب و خالص به محضر یار تقدیم می کند. والسلام….