بسم ا… الرحمن الرحیم
نهایت و غایت عشق رسیدن به اصل است و تا زمانی که وصل صورت نگیرد “ما شدن” تحقق نمی یابد و رسیدن به اصل به وسیله ذوب شدن ممکن نمی شود. منصور حلاج، عارف والا مقامی بود که به اَنا الحق رسید و مردم به گمان اینکه او کفر می گوید او را به دار آویختند. عرصه و محدوده عشق چنان وسیع و عمیق است که گاهاً علومی مانند فلسفه تنها پاسخگوی قسمتی از آن هستند و از یک جایی به بعد را نمی توانند با عقل و درک بشر به پاسخ برسند بنابراین برای پیمودن عشق نمی شود تنها به عقل اکتفا کرد و لازم است پای دل نیز به میان آید.
فریب و حربه های شیطان همواره در کمین انسان است خصوصاً زمانی که در پاسخ به چراهایی ها با عقل و درایت پیش رویم و در نقطه ای در ادامه روند این عقلانیت به خود برسیم و دیگر چیزی را بالاتر از خود نیابیم و تصور کنیم وصل اتفاق افتاده، این نقطه درست نقطه ورود شیطان است و نقطه رسیدن او به منیت. عشق امن ترین مسیر برای طی طریق است و پیروی از ائمه، معصومین، پیامبران و قرآن راهی تضمین شده برای حرکت امن تر در مسیر عاشقی است و تبعیت کردن از این راهبرانِ سراسر نور است که خطر گمراهی و سقوط را به حداقل ترین حالت ممکن می رساند.
طی طریق کردن و رسیدن انسان به مقام انسانی و بندگی از سه مسیر امکان پذیر است: فلسفه، حکمت و عرفان. فلسفه که در رأس خود دانشمندان قَدَری چون افلاطون را دارد، این مسیر پیچیدگی های خاص خود را دارد اما اگر کسی موفق به عبور از این پیچیدگی ها و دشواری ها شود بی تردید به مقام اَنا الحقی خواهد رسید. مسیر دیگر، مسیر عرفان است که دارای مراحل گوناگون است یعنی هر انسانی پس از گذر از مرحله ای، امتحان و آزمون مرتبط با آن را می دهد و به مرحله بعد صعود می کند، درست همانند مقاطع تحصیلی و امتحانات مربوط به آن.
بسیاری از وابستگان اهل بیت در مسیر عرفان گام نهاده و از این طریق به مقام بندگی نائل آمدند؛ چرا که عرفان چیزی جز شناخت از خویش و نهایتاً شناخت از معبود نیست. شناخت می تواند انسان را به عشق و عاشقی سوق دهد، همانطور که بسیاری از عرفا در اشعار خود از گوشه چشم، زلف، گیسو و … سخن به میان آورده و این لذت های بی نظیر را وصف کردند. ما نیز به لطف خدا انتخاب کردیم تا به واسطه عشق به آقا امیرالمومنین (ع) و فرزندان گرانقدرشان راه وصل و رسیدن را پیش گیریم.
زندگی ماشینی امروز نمی تواند مانند گذشته ما را به سمت گوشه نشینی و زُهد پیش ببرد بنابراین ما می بایست با عشق به شیوه روز طی طریق کنیم. در ضمن فراموش نکنیم ما به عنوان عاشق راه افتادیم و زاهدگونه بندگی کردن با همه جایگاهش برای ما تعریف نشده؛ چرا که زاهد در طلب بهشت برین خدا و عاشق در پی اصل خویش است.
عاشق همه چیزش عشق است و هرگز قانع شدن به چیزی جز عشق برایش مطرح نیست. در این مسیر عاشق ممکن است از سختی ها، گذرگاه ها و امتحانات به سلامت عبور کند و به محدوده های انتهایی برسد اما سوال مهم این است که برای رسیدن در نهایت سلامت و امنیت به انتهای مسیر عاشق ماندن مهم است یا معشوق بودن؟ توجه کنیم هر چند در حالت تئوری و ظاهری مسئله ممکن است جوابمان مشترک باشد اما در پای عمل و گذر از امتحانات که در هر کس بر حسب درونیات، نقاط ضعف و قوت او منحصر است می توان به پاسخ تئوری خود شکل عملی و عینی داد و خود را عاشق یا معشوق واقعی نامید.
خودشناسی بسیاری از ناهمواری های مسیر را هموار می کند بنابراین متمرکز شدن به مقوله خودشناسی بسیار در سرعت و دقت ما در رهرویی مؤثر است. در کلام ادعای عاشقی کردن از عهده هرکسی بر می آید اما در عمل در فراق و هجر سوختن و ناله سر دادن است که عاشق بودن ما را اثبات می کند. عاشق چنان در پی هدف والای خویش است که حتی دشمنی و مانع تراشی های دیگران نمی تواند توجه او را از هدفش دور کند.
گاهی خوب است خود را بررسی کنیم که آیا راضی هستیم به خاطر ارزش والای معنوی از مادیات هنگفت دنیا بگذریم و در عین حال اطمینان قلب داشته باشیم که صاحب آن ارزش والا همواره در کنار ماست و ما را درمانده و مستأصل نخواهد گذاشت. چنانچه در خودآزمایی خویش، خود را چنین یافتیم بدانیم عاشقیم. معجزاتی که بارها بارها شاهد آن بودیم، گواه روشنی بر عشقی است که از سوی معشوق شامل حالمان شده بنابراین همین معجزات به تنهایی زمینه ساز عشق است.
در راه و مرامی مشغول بندگی کردن هستیم که به مراتب وظایف و واقعیت های دین را باید در آن قوی تر اجرا کنیم. ما باید به عنوان رهرو بیشترین مهر و مهربانی را داشته باشیم.
باید بدانیم دین ما، ما را از خشونت بر حذر داشته است. دین ما، پیامبرش توسط دشمن دندانش شکسته و خاکستر بر سرش ریخته شده اما ایشان نه تنها خشونتی اعمال نکرده بلکه با مهر و عشق برای هدایت آنان دعا کرده و رسالت عظیمش را پیش برده است. دین ما به ما نشان داده که مولای ما هنگامه ضربه خوردن از شمشیر زهرآلود ابن ملجم ملعون برای لحظاتی چشم باز می کنند و فرزندانشان را امر به رسیدگی به ضاربشان می کنند. در عدالت علی (ع) جواب یک ضربه، یک ضربه است و توهین، اهانت، گرسنگی و تشنگی دادن به ابن ملجم که اکنون اسیر آنان بود، پسندیده نیست.
سر فصل حیات انسان ها از عشق الهیست، به همین دلیل است که خداوند رزق هیچ کافری را به خاطر کفرش قطع نمی کند. خداوند مهربانِ محض است، نیافریده که عذاب دهد و به پذیرش دین و تبعیت کردن از پیامبران اجبار کند. خداوند دنیا و حتی عالم را بر حسب قانون و دستورالعمل هایی آفریده؛ به همین دلیل است که ممکن است انسانی هر چند بی دین خود را ملزم به انجام قوانین خدا کند (دانسته یا ندانسته) و برای خود آبادانی آخرت را رقم بزند. در حالی که انسان دینداری با نقض یا عدم انجام قوانین و یا به نفع خود قوانین را تغییر دادن و در ویرانی آخرتش کوشیده باشد. کسی که صرف نظر از دین، خود را وادار می کند تا در مورد دیگران قضاوت نکند و غیبت نکند، در حقیقت علاوه بر اجرای قوانین عالم در حال تمرین انسانیت است و اگر دیندار باشد در حال ارتقا بندگیست.
خداوند تماماً رحمت است و بر حسب رحمان و رحیم بودنش است که بی وقفه بر آفریدگانش مهر می ورزد و محبت می کند. اوست که در خلقت بندگانش اعم از زن و مرد تفاوتی قائل نشده و همگی را با عشق خلق کرده است. اوست که مهر به پنج بانوی بهشتی عطا کرده و آنان را عزتی بی نظیر بخشیده است. خداوند عاشق است که این چنین بر بندگانش رحمان و رحیم است. امید که در سایه رحمانیت الهی از بهترین عاشقان و سائلان باشیم. والسلام…