دعا

بسم ا… الرحمن الرحیم

پروردگار ما همان رب بخشنده و مهربانیست که برای بخشش خطا و لغزش بنده به دنبال بهانه است. دعا کردن، رسم بندگیِ هر روز و هر شب دخت رسول خدا (س) بوده، ایشان برای دیگران (خصوصاً و حتماً 40 نفر در شب) بسیار دعا می کردند. در دعا کردن برای دیگران هرگز خود را دست کم نگیریم که یکایک ما بندگان و مخلوقان خوب خدا هستیم و خدای مهربان و شنونده، می شنود هر دعا و ثنایی را که در خفا و زمزمه یا آشکارا و بلند انجام دهیم.

ما انسانیم و به واسطه انسان بودن ضعیفیم و عجول و تحت دشمنی آشکاری به نام شیطان و نفس اماره، پس نیازمند تذکر و توجه مدام به درون هستیم. دعا به نوعی تذکر و بیداری درونمان برای یاری رساندن و همدلی کردن با گرفتاران و دردمندان است. آنجا که قلب و روحت از سختی درد می کشد و در مقابل معبود با تضرع و خلوص برای باز شدن گره های بسته دیگری و نجات او از رنج و سختی مدد می گیرد. اینجاست که رحمت و فضل معبود بر هر بنده و درخواست کننده ای پیشی می گیرد و مُهر اجابت بر چنین دعایی زده می شود و خود دعا کننده مشمول لطف الهی قرار می گیرد.

در انجام کارهای خیر و گاهاً دعا کردن زمان هایی وجود دارد که با خود فکر می کنیم که اندک کار من به چه کار در این عالم بزرگ می آید و یا این که دعای منِ روسیاه چگونه به عرش کبریایی خدا می رسد و بدین گونه از انجام آن عمل خیر یا دعای خیر صرف نظر می کنیم. در پاسخ باید گفت خداوند اندک عمل ما را اندک نمی شمارد؛ چرا که او خداست و با خداییش و رحمت بی کرانش به عمل من بنده می نگرد، او می داند که اثر همین ذره ذره خیر و نیکی هاست که می تواند قفل های بسته را بگشاید و ناهمواری ها را هموار کند.

یادمان باشد همان گونه که نباید هیچ گناهی را کوچک شمرد، نباید هیچ خیر و نیکی را نیز نادیده گرفت و تسلیم ناامیدی شد و در زندان نشدن ها حبس شد. از خصوصیات مغز انسان است که هر کوچکی را خواه خیر، خواه شر در ذهنش تقویت می کند. می تواند به تبع منفی و مثبت بودنِ نیت یا عملش، مغزی کارآمد یا مخرب داشته باشد و در دنیا و دایره ای وسیع تر یعنی عالم هستی اثرگذار باشد. پس از عمل نیک انجام دادن بدون در نظر گرفتن کمیت آن، اگر به حس رضایت درونی رسیدیم، بدانیم که خیر ما تا مرزهای کبریایی بالا رفته است.

نیکی کردن کم یا زیادش، تذکری مدام برای درون است، تذکر به بخشندگی، تذکر به مهرورزی. تمرکز کردن بر همین صفات عالیست که انسانی عالی و بخشنده می سازد. همیشه آقا ابالفضل العباس (ع) را با لقب زیبای سقایی شناختیم، آقا ابالفضل (ع) نیز با همه عظمت و جایگاهی که از ابتدا نزد خدا داشتند به یک باره سقا نشدند. ایشان کودک کوچکی بودند که مَشک کوچکی را آب می کردند و در کوچه های مدینه آب می فروختند آب مجانی. شاید برخی بگویند مَشک کوچک و آب کم داخل مشک می تواند چند تن از مردم تشنه در صحرای سوزان عربستان و شهر مدینه را سیراب کند و انجام دادن این کار با همه کوچکیش چه فایده داشت؟ خوب است بدانیم صفت سقایی، وفاداری و ایثار از همان مَشک کوچک آغاز شد، کودک نوپای خانم ام البنین کار بزرگش در صحرای نینوا از همان قدم های کوچک و پر گذشتش در گرمای سوزان مدینه آغاز شد.

صفات بزرگ در درون انسان زمانی ایجاد می شوند و به ثمر می رسند که گام های کوچک و نیات زیبای ابتدایی خود را نادیده نگیریم و بر آن خیر استمرار داشته باشیم. صرف بردن نام ائمه خود را محب و عاشق آنان ندانیم. وقتی می شود نام عشق بر خود گذاشت که رهرو آن بزرگواران بود و همانند آنان علی وار، زینب گونه و حسینی زیست. اگر گام های کوچک اما محکم ما کنار یکدیگر قرار گیرد از ما نیز همانند آقا ابالفضل (ع) می سازد که در امتحان کربلا، در لحظه با ایمان و باوری عمیق راهش را انتخاب می کند و در مقابل امان نامه دلش نمی لرزد و تردید به وجود مبارکش وارد نمی شود.

شاید پیش آمده باشد که توان جسمی، وسع مالی و زمانی ما در انجام عمل نیک، نتواند آنچه را مایلیم و دوست داریم به انجام برساند اما همین نیت بزرگ، حس مهرورزی و بخشندگی که سراسر وجود ما را می گیرد، از دید خداوند پنهان نیست و به فضلش، این نیت در کارنامه عمل ما به عنوان عمل انجام شده ثبت می شود. زیرا خالق ما می داند که این حس های زیبا از باور و درونی غنی لبریز می شود و روح تشنه انسان را سیراب می کند و بذر ایمان را رشد می دهد و انسان با ایمان می شود. همان مومن و عاشقی که از بذرش، میوه ها و گل های زیبا به ثمر می نشیند و دنیا را زیباتر می کند.

ذکر و دعا مگر چیزی جز اتصال به منبع لایزال الهیست، مگر چیزی جز یادآوری و زنده کردن صفات الهی در کالبد انسانی ماست. همیشه هم انجام کار خیر به سهولت نیست؛ چرا که خداوند اراده ما را مدام محک می زند تا بداند که آیا پای نیت خیر خود هستیم یا خیر. تصور کنید فردی را که بسیار میل به کار خیر دارد و تصمیم می گیرد اندک پول خود را در کار خیر صرف کند اما در همین اثنا و در لا به لای روزمرگی ها و خواسته های مادی انسان ها، چیزی (پوشاک یا خوراک) نظر او را به خود جلب می کند، اینجاست که باید هوشیارانه عمل کرد و در دام مادیات نیفتاد تا در پَس عمل خیر خود، خداوند هم پاداش معنوی او را برایش لحاظ کند و هم از روی کرم همیشگیش او را به آنچه خواسته مادی بود و از آن صرف نظر کرده برساند. سر تسلیم و تعظیم فرود آوردن در مقابل فرامین الهی منحصر به نماز و روزه نیست. هر انتخاب و دو راهی که در درون ما ایجاد شود و ما را علیرغم سود و لذت مادی و دنیویی آن، به سوی راه حق و مورد پسند خداوند بلند مرتبه سوق دهد، تعظیم و تسلیم فرمان خداست.

اجابت دعا در حیطه عظمت و قدرت خداوند کاری بسیار سهل و شدنی است. مگر نه این که خدای ما، خدای کن فیکون است، خدایی که اراده می کند تا بشود و کمتر از آنی می شود. پس دعا خصوصاً در حق دیگری سنجش ایمان و بخشندگی ما در حیطه بندگی است که آیا تصمیم می گیریم ندای دلمان را که آسایش و آرامش دیگری را می خواهد به در خانه خالق ببریم یا انتخاب می کنیم این ندا را خاموش کنیم و در باتلاق خودخواهی های درون غرق شویم.

همان طور که بارها گفتیم راه رسیدن به خدا و پذیرش اعمال، کیفیت عمل است نه کمیت آن. یک ذکر یا نماز را با حضور و توجه قلب خواندن بسیار مورد پذیرش تر از ذکر یا نمازی است که هزاران مرتبه بی توجه خوانده شود. اعمال ما باید به گونه ای باشد که فرشتگان ثبت عمل در کارنامه عمل ما، ناممان را به عنوان رهرو و محب مولا (ع) و خانم حضرت زهرا (س) بنویسند، چنین عملی تماماً سود است و سودمندی.

دعا، همان خیر کثیری است که نیازمند هیچ امکاناتی نیست. کافیست آنچه در دل می گذرانیم را در فکر خود به جریان بیاندازیم حتی در سکوت و بدون جاری کردن آن بر زبان. در هر زمان و مکانی می شود دعا کرد و پس انداز معنوی خود را غنا بخشید. به طور مثال هنگام عبور از کنار بیمارستان ها در وهله اول شاکر و سپاس گزار سلامتی خود باشیم و سپس از خداوند بخواهیم تا نعمت سلامتی را بر همه بیماران عطا کند. بدین گونه هم در زمره شکرگزاران و هم دعاکنندگان و مهرورزان هستیم.

بوسلام دانشمند مسیحی و اهل علم بود که دچار عارضه سِل استخوانی شده بود و به این سبب در حالی که همه بدنش در گچ بود، در بستر بیماری بود. روزی بوسلام از پسرش خواست تا هر روز که به دیدار او می آید برایش کتابی بیاورد و در فرصت با هم بودن برایش بخواند. پسر نیز اطاعت امر پدر می کرد تا این که روزی بدون کتاب به محضر پدر آمد، پدر پرسید چگونه است که امروز بدون کتاب آمدی؟ پسر پاسخ داد: در کتابخانه کتابی با عنوان نهج البلاغه بود که نویسنده آن علی بن ابی طالب (ع) نام داشت. علی بن ابی طالب (ع) امام اول شیعیان است، ترسیدم آوردنش موجب کدورت و ناراحتی شما از من شود که چرا از دین و مذهبی دیگر کتاب آوردم.

بوسلام نیز می گوید: برای من که اهل علمم فرقی نمی کند چه کتابی باشد. مهم محتوا و درون مایه کتاب است. اکنون به خواندن آن مشتاقم و در انتظار تا برایم بخوانی. پسر کتاب را می آورد و شروع به خواندن می کند، پس از رفتن پسر در حالی که بوسلام در حالتی خاص بین خواب و بیداری بود، آرزو می کند کاش سالم بودم. می توانستم مزار مطهر این بزرگ مرد را زیارت کنم و بر این علم و آگاهی ادای احترام کنم، در همان حال می بیند عده ای از دور می آیند.

بوسلام می گوید: وقتی جلو آمدند ادای احترام کردم به پیامبرم حضرت مسیح (ع) که با آن ها همراه بود. حضرت مسیح (ع) فرمودند: ایشان علی بن ابی طالب (ع) ولی و وصی پیامبر خاتم و امام اول شیعیان است. ایشان مرا خواندند و فرمودند: ای عیسی، کسی از امت تو آرزوی زیارت مرا دارد، او نمی تواند به دیدار ما بیاید بیا تا ما به دیدار او برویم.

آقا امیرالمومنین (ع) رو به بوسلام کردند و فرمودند: چیزی از ما می خواهی بگو تا اجابتش کنیم. بوسلام با زیرکی مومنانه خود متوجه شد این بزرگوار شفای جسمانی مرا خواهد داد، بهتر است از او چیزی والاتر طلب کنم و عرضه داشت: آقایم دستی بر سرم بگذار تا به این واسطه از درک و دریافت نهج البلاغه مملو شوم. حضرت علی (ع) با همه کرم و مهرشان دستی بر سر بوسلام و دستی بر بدن ایشان کشیدند و رفتند.

بوسلام می گوید: لحظاتی بعد احساس کردم طاقت و تحمل در گچ ماندن را ندارم، به اصرار خود خواستم تا آن را باز کنند و به این ترتیب سلامتی بوسلام به برکت آقا امیرالمومنین (ع) بازگشت و ایشان از بستر بیماری برخواسته و در اولین مرحله اقدام به تغییر دین خود کردند و به اسلام روی آوردند. بوسلام از جایی که دانشمند سرشناس و عالمی بود، طرفداران فراوانی داشت. اسلام آوردن ایشان بر اطرافیان تاثیر کرد و بسیاری از طرفداران اهل علمِ ایشان نیز مسلمان شدند. بوسلام در تهیه و تالیف کتبی راجع به نهج البلاغه بسیار می نویسد تا جایی که احساس می کند مغزش از آنچه باید از نهج البلاغه می نوشته در حال تهی شدن است.

بوسلام تعریف می کند که در این فکر به سر می بردم که پس از نوشتن مطالب نهج البلاغه باید چه کنم؟ که باز در حالی ویژه دیدم که مولایم امیرالمومنین (ع) به همراه بانویی تشریف آوردند و فرمودند: بوسلام این بار ما از تو درخواستی داریم و شروع به معرفی حضرت زهرا (س) کردند. حضرت زهرا (س) فرمودند: بوسلام از تو می خواهم این بار زندگی نامه دختر سه ساله ام حضرت رقیه (س) را بنویسی. بوسلام عرضه داشت: بانوی بزرگوارم شما می دانید که من تازه مسلمان شدم و اطلاعات کافی از واقعه عاشورا ندارم. خانم حضرت زهرا فرمودند: بوسلام من خود از شروع حرکت کاروان تا روز عاشورا و از کربلا تا شام به همراه دخترم بودم، صحنه به صحنه آن را خواهم گفت و تو آن را مکتوب کن و به این صورت بوسلام کتاب گرانقدری در وصف زندگانی دختر سه ساله آقا اباعبدا… (ع) می نویسد.

وقتی عشق می آید، مرزها را در دین و اعتقاد بر هم می زند و یک مسیحی توفیق می یابد تا در خدمت خاندان رسول ا… انجام وظیفه کند و بر کرامات و معنویات خود بیفزاید. معشوق هایی که ما ادعای عشقشان را داریم اهل کرم، اهل سخا، اهل معرفت و دریای محبت اند و ما مدعیانی هستیم که از شیعه بودن به اندک گریستنی در عاشورا بسنده کردیم و غافلیم از حقایق. حقیقت کربلا و فهم آن را برای خود لازم و ضروری نکردیم و حتی نمی دانیم حقیقت بودن دختر بچه ها در کربلا، حقیقت وجود آقا ابالفضل (ع) و حقیقت ارسارت چه بود؟ اهل معنا باشیم تا دریابیم مصیبت عظیمی که بر خاندان رسول ا… از کودک خردسال تا بزرگ مردشان پیش آمد، رنجی غیرقابل تحمل بود که تنها عشق آن را مفهوم داد و قدرت پایمردی و ایستادگی را در اهلش به بالاترین درجات برد.

عشق حد اعلای توانمندی و توانگری را بر هر انسانی اعطا می کند، عشق ظرفیت انسانی یک فرد را به ظرفیت الهی تبدیل می کند و از او کوه صبر، استقامت، ایثار، دلاوری، شجاعت و آرامش می سازد. در میانبر عاشقی ما نیز لایق رسیدن به این صبر، آرامش و استقامت هستیم. باشد که به برکت و حرمت آقا امیرالمومنین (ع) چنان شایسته رهروی کنیم که به آنچه لایق آن هستیم دست یابیم. والسلام…

Check Also

من کیستم؟ تو کیستی؟

بسم ا… الرحمن الرحیم وجود وسیله و یا ابزارهایی در اجرای هر امری در زندگی …