بسم ا… الرحمن الرحیم
برای رهرو و شیعهی اهل بیت، توجه کردن به سفر حضرت زینب (س) از مکه به کربلا، از کربلا به شام و سپس بازگشت بر مزار برادر کافیست تا بسیاری از سوالات و مجهولات ذهنی خویش را پاسخ گوید و برای مسائل خود راهکارهای صحیح بیابد. عاشورا، حماسهای است غنی که آموزههای وسیعی در خود دارد؛ بنابراین کملطفی است که به روضهخوانی بسنده کنیم و خود را از دریای بیکران معرفت عاشورا محروم سازیم.
عاشورا، رویارویی خیر و شر، معنویات و مادیات، روشنایی و ظلمات بود و درست در همین رویارویی است که اهل معرفت و اهل ظلم تصمیمات و انتخاباتشان را به عرصه نمایش میگذارند، به اهل علم درسهای عمیق بندگی میآموزند، راههای عاشقی را نشان میدهند و انسانها را بر نتایج انتخابهایشان آگاه میکنند.
در سفرنامهی کربلا، عاشقی و بندگی محدود و منحصر به امام زمان نبود، از کودک، نوجوان و سالخورده تا زن و مرد همگی درصدد کسب مقام عشق از معبود بیهمتا بودند و هر یک در رسم بندگی، تمام خودشان را تقدیم حضرت عشق کردند.
تفسیر جملهی پر نفوذ حضرت زینب (س) در کاخ عبیدا… که فرمودند: «ما رَأیتُ اِلا جَمیلا» خود نشانی روشن از عمق عشق، معرفت و اندیشهی الهی ایشان بود. تفکر و شناخت بالایی میطلبد تا انسانی در کمترین ظرف زمانی دچار بیشترین مصائب، رنج و دشواریها شود، اما در تحلیل وقایع جز زیبایی و عشق نبیند.
باید که همچون حضرت زینب (س) قلبی مالامال از عشق و تربیتی سراسر از معرفت و آگاهی داشت تا توانست از دل سختی، زیباییهای معنوی را بیرون آورد.
هر یک از ما به عنوان محب و مرید خاندان پیامبر باید بدانیم و یاد بگیریم که چطور میتوان زیبایی مادی و دنیوی را پست و فرومایه دید و به زیباییهای بیانتهای معنوی و الهی دیده گشود. اگر به درجهای از بصیرت دست یابیم که در مسائل به دنبال زیباییهای معنوی باشیم به راحتی میتوانیم بر لذایذ این دنیای فانی قدم بگذاریم و از آن عبور کنیم.
در ابتدای خلقت بنا بر فرموده الهی خداوند بر آفرینش انسان به خود تبریک گفت و به این واسطه، انسان را به سوی زیبا دیدن هدایت کرد و «تبارک ا… أحسن الخالقین» گفت. خداوند در این آیه به ″أحسن″ اشاره فرموده، هدف و مقصود خدا از أحسن چیزی جز کمال و درون مایهی انسانی نبوده است. هر انسانی که درون غنی داشته باشد، به مرتبهی ″أحسن الخالقین″ خواهد رسید، هر چند این درونِ زیبا و عالی، ظاهری نه چندان زیبا داشته باشد.
در مرور کربلا، احساسات نیز لازم است. همسو شدن و همحس شدن با مادران غم دیده و کودکان رنج دیده، جزئی از عاشقی ما به خاندان نور است، اما افراط و تفریط در ابراز این احساسات است که ممکن است ما را از دریافتها و شعور حسینی، به سمت و سویِ شوری موقت و بیهدف سوق دهد.
هرگاه انسان از مسیر اعتدال خروج یابد، متضرر خواهد بود. خداوند، مال، اولاد و همسر را از ملزومات امتحان و آزمایش بشر قرار داده و از انسان خواسته تا عاطفه و احساس خود را در مورد آنان متعادل نگه دارد تا از مسیر بندگی گمراه نشود. مرگ نقطه پایانِ جریانِ احساسات بین فرزند، همسر و والدین است پس باید دانست که دلبستگیها و عواطفِ بیپایان بشر باید معطوف کسی شود که پایان و توقفی برای او وجود ندارد. در این دنیا، عشق و مسئولیت تواماً باید در قبال فرزند و همسر ارائه شود اما این عشق نباید تبدیل به دلبستگی و وابستگیهایی شود که انسان را به غفلت از مقام خدا برساند.
کربلا، همان نقطهی اطمینان و استنادی است که میتوان آموخت که حضرت امام حسین (ع) و یاران باوفای ایشان چگونه میان عشق الهی و عشق به اولاد، همسر و والدین توازن برقرار کردند و چگونه هر یک به رستگاری رسیده و عزیزانشان را به رستگاری رساندند.
عشق، اهرم الهی برای به سلامت گذشتن از رنج، سختی، مصیبت، بیماری و گرفتاری هاست.
اهرمی که به کمک بنده میآید تا از بار سنگین سختیها بکاهد و دشواریها را بر انسان آسانتر کند.
حضرت زینب (س) بر اهل منزل خود اعم از همسر و فرزندان نیز بسیار عاشق بود اما این عشق هرگز ایشان را از مسئولیت و عشق والایِ الهی ایشان که از مسیر همراهی و شراکت با آقا امام حسین (ع) می گذشت، دور نکرد. حضرت زینب (س) در ابتدای ازدواج با درایت و آگاهی، با همسر خویش توافق کرد تا هر روز به دیدار برادر و سرور خویش رود. ایشان با اذن و توافقی که در ابتدا با شریک زندگیش کرد، باز هم به ما آموخت که میتوان برای رسیدن به عشقی بالا و ماندگارتر، از عشق و مسئولیت این دنیا خود را محروم نکرد و برای رسیدن به آخرت، دنیا را فدا نکرد بلکه از دنیا مزرعهای سبز و خرم برای آخرت ساخت.
مسلمانی و بندگی تنها به نماز خواندن نیست که برخی تصور میکنند همین که نمازشان را خواندند در زمره بندگان خدا قرار گرفتند. خداوند برای بندگی، مسئولیت، تکالیف و تعهدات بسیاری را تعریف کرده است. نیکی به پدر و مادر، وفای به عهد و بسیاری مسائل دیگر از موارد و ملزومات بندگی است.
در گذر از بیابان های پُر خار و خاشاک، تحمل تازیانهها، تحمل گرسنگی و تشنگی، بیقراری نکردن در داغ از دست دادن عزیزان برای دختری سه ساله، بیشک وعدهای بزرگ نهفته بود که این چنین صبر و استقامتی را به کودکی کوچک بخشیده بود. وعدهی دیدار پدر با او در شام، به دردانه آقا اباعبدا… (س) قدرت بخشید تا بر عهد خود با پدر وفا کند و تا رسیدن به میعادگاه بر سختیهای وصف ناپذیر غلبه کند.
عشق، در نهاد تکتک انسانها قرار گرفته است، اما در طول تاریخ همیشه آنانی این عشق را به غلیان در آوردند و به جریان انداختند که در مواجهه با نفس و امیال نفسانی با ارادهای محکم مبارزه کردند و پروردگارشان را اولی بر هر چیز قرار دادند.
نباشیم از دستهی کسانی که به دلیل عدم شناخت از بطن اسلام، روی آوردن به عشق واقعی را مساوی با توقف زندگی دنیوی میدانند. مگر نه اینکه ائمه و معصومین (س) علاوه بر داشتن عشق الهی در زندگی دنیوی خود بر اهل منزلشان بسیار مهربان و عاشق بودند. خداوندی که بر صلهی رحم این چنین تأکید میکند، حق همسایه، پدر و مادر را به ما گوشزد میکند، هرگز شرط عاشق واقعی شدن را در ترک دنیا و بیتوجهی به مسائل دنیوی نمیداند.
با عشق مجازی نمیتوان پایبند عشق حقیقی بود، اما با عشق حقیقی میتوان نگهدار عشق مجازی بود.
عشقی حقیقی است که حضرت زهرا (س) را با همه خصوصیات زنانگیاش به سمتی هدایت میکند که در واپسین روزهای زندگیشان، آقا امیرالمومنین (ع) را به ازدواج با دختری به نام فاطمه یا همان خانم امالبنین (س) سفارش میکنند. حضرت زهرا (س) با عشق حقیقی، پسران ایشان را یار و غمخوار پسرش در صحرای نینوا میدید و بر چینش الهی در حماسهی بزرگ عاشورا اطمینان داشت. خانم امالبنین (س) مادرانه و عاشقانه بر زندگی مولا علی (ع) وارد میشوند و فرزندان حضرت زهرا (س) را هم چون الماسی گرانبها نگهداری و مواظبت میکنند، پسران خویش را غلامان و نوکران فرزندان حضرت زهرا (س) معرفی میکنند و آنان را مکلف به رعایت ادب و تواضع در قبال فرزندان حضرت میکنند. این چنین از دامن پاک این شیرزنِ عرب، ابوالفضلی والا مقام، سردار و عاشق رشد میکند و بر اهل حرمِ آقا اباعبدا… (ع) امید و تکیهگاه میشوند.
بارها گفتهایم که پس از اتمام اسارت و بازگشت اُسرا به شام، بشیر پیامِ ورود بازماندگان کربلا را به مردم مدینه و خانم ام البنین (س) میدهد و خانم بدون تأمل سراغ از آقا امام حسین (ع) میگیرند و میفرمایند: «در جایی که حسین (ع) نباشد، زنده بودن یا نبودن پسران من به چه کار خواهد آمد؟». عشق حقیقی بود که از یک مادر، اُسوهای از صبر، عشق، دلاوری و شجاعت ساخت و پس از کربلا با خواندن مرثیه و به پا کردن مجالس روضه، ظلم یزیدیان را به گوش مردم زمانه رساند.
- عشق حقیقی است که انسان را قدرتمند و توانگر میسازد و او را با سلامتِ ایمان، به هدف و پایان راه میرساند. عشق حقیقی ناجی انسان در هر دو سراست.
- عاشق واقعی که عشق را پذیرفت، تعهد و مسئولیتها را خواهد شناخت و صادقانه و عارفانه در مسیر گام بر خواهد داشت.
- عشق واقعی، زندگی کردن را به انسان می آموزد؛ خواه این زندگی در قعر فقر باشد، خواه در اوج برکت و غنا؛ خواه در شدائد و سختی باشد، خواه در رفاه و آسایش؛ خواه در بیماری و درد باشد، خواه در سلامت و قرار.
- عشق، محافظ و راهبر ما در هر شرایطی است، به گونهای که هرگز در مواجهه با ناملایمتی متلاشی نشویم و در برخورداری از نعمتی مغرور و متکبر نشویم.
- عشق، شأن انسانی هر فردی را حفظ میکند و بر آن ارزش الهی مینهد. امید، باور و ایمان هر انسانی بزرگترین سرمایه و ثروت اوست که اگر با عشق حقیقی آمیخته باشد، ممکن نیست به غارت شیطان و شیطان صفتان در آید.
در خرابهی شام نه امکاناتی بود و نه مال و سرمایهای برای تأمین نیازهای اولیه، اما باور و ایمانی بود به وسعت آسمانها و همین گنج بیپایان بود که خرابه شام را مانا و قصر یزید را ویران کرد.
عاشق نمیتواند بیوفا و پیمانشکن باشد.
اگر در سختیها و بیماریها توسل کردیم و آنچه خواستیم دریافت نکردیم، به مشیت خدا اعتماد کنیم و باور داشته باشیم در آنچه ما رنج، بیماری و سختی میپنداریم حرفی از سوی خدا برایمان هست که باید آن را بیابیم و به کار ببندیم.
خداوند تکلیفها را بر انسان معین کرد و او را تشویق به انجام آن کرد تا همواره جسم و روحی سالم داشته باشد و بتواند در پرورش آن قدمهای خوب و کارآمدی بردارد. خداوند، انسانها را دعوت به نظافت و پاکیزگی کرده است: نظافت در جسم، نظافت در لباس، پاکیزگی و طهارت بدن، پاکیزگی در همنشینی و همصحبتی، پاکیزگی در پول و مالی که کسب میکنیم. اگر بر همهی آنچه او امر فرموده جامه عمل بپوشانیم و باز در موقعیت سختی و بیماری قرار گرفتیم، بدانیم و شک نکنیم که آن تقدیری است از سوی خدا بر بنده که بیشک خیر کثیری در آن نهفته است.
کربلا هم درس است و هم راه پیشگیری؛ هم درمان است و هم التیام و آرامش.
کربلا، راه رفتن در مسلک عاشقی را به ما میآموزد همانند مادری که دست کودکش را می گیرد تا راه رفتن بیاموزد.
کربلا، نشانی روشن بر عُقوبت حق خوریها، مال حرام خوردنها، کینهها، جهالت و نادانیهاست که شأن انسانیِ سپاه دشمن را به هیچ رساند و آنان را مبدل به حیوان صفتانی ناچیز کرد.
قیامت، روز محاسبه است و روز شهادت اعضا و جوارح علیه آدمی. پس مراقب باشیم و بر تغییر عادتهای ناپسند خود کوشا باشیم. عاشق واقعی نمی تواند ظلم کند، تهمت بزند، افترا ببندد و شکم خود را از حرام انباشته کند.
زندگی فقط خوردن، خوابیدن و پوشیدن نیست. زندگی، آموختن برای رسیدن به مکانی ابدیست. بهکارگیری قدرت اندیشه و حسِ حقیقیِ قلبیِ ما، طریق بندگی را بر ما نمایان میکند. اشک زلالترین و پاکترین عصارهی وجود انسان است، مراقب باشیم که این زلالترین به جهت بهترینهای الهی جاری شود که اگر این چنین شود آن اشک خود، درمان و نوازشی بر جسم و روح ما خواهد بود.
امید که با توکل به خدا و شناخت از خویش به قوت قلب دست یابیم، در کمک به خود و کمک به دیگران با همین قوت قلب و اطمینان وارد شویم و خود را شایسته قرار گرفتن در زمره بندگان خاص الهی بیابیم. والسلام…
دیدگاهتان را بنویسید