بسم ا… الرحمن الرحیم
عملی کردن توانایی های ما نشان دهنده ی بارور شدن امید درونمان است .
حافظ امید و امیدواری ، ایمان و باور ماست و اگر کسی ایمان نداشته باشد ، توانایی حفظ امید را هم نخواهد داشت .
اگر به لطف خدا بذر ایمان در سرزمین سبز دلمان قدرت شکوفا شدن و جوانه زدن پیدا کند ، دیگر جایی برای بروز یأس ، بدبینی ، خود گریزی و بدنبال آن دین گریزی و خدا گریزی وجود ندارد .
زندگی بدون دین و ایمان ، ناپایدارترین زندگی هاست .
بنده ای که سبزی ایمان سراسر سرزمین دلش را فرا گرفته است ،مثل موجی که مدام و مستمر ، با صخره ها برخورد می کند ، بر می گردد اما مکرر راهش را ادامه می دهد تا تأثیر خودش را بر صخره ها بگذارد .
فراموش نکنیم که اگر پذیرفتیم تا موج باشیم ، حرکت کردیم تا موثر باشیم ، هیچ گاه، هیچ صخره و هیچ مانعی نمی تواند خروش و پویایمان را از ما بگیرد .
خالق ما آنقدر ما را توانا آفریده است که هرگاه مخلوق و بنده ای را در حال عجز ، ناتوانی و ناامیدی می بیند، ناراحت می شود که علیرغم داشتن نعمت بینایی درونی ، بیرونی و روشن بودن راه خدا ، این بنده چنین مأیوسانه رهسپار بیراهه های تاریک و ظلمانی می شود .
عدل و عدالت بزرگترین موهبت خداوند برای انسان هایی است که علیرغم جنسیتشان عهدنامه ی بندگی را امضا کردند و راه بندگی را پیش گرفتند .
هر چند خداوند خود حافظ دین ، ایمان و حق و حقانیت است اما همه ی ما به عنوان بنده ، عاشق و سالک راه خدا موظفیم تا به طرق متفاوت و زیبا رسم دوستی و عشق بازی با خدا را ترویج بدهیم .
در مسابقه ی طاعت ، دوستی ، عاشقی ،داوری را به دست شیطان ندهیم و با رفتار ، گفتار و عملکرد صحیحمان پلی باشیم ، شاید عابری تبدیل به عاشقی شد .
شک :
شک بزرگترین زهر برای آسیب رساندن به مقام انسانی و کمال والای بندگیمان است .
همیشه دروازه ی ورود شک ، ساده ترین و کوچک ترین مسائل ظاهری است که اگر هوشیارانه و به موقع مقابل دروازه نایستیم و راه را به روی آن نبندیم ، ایمان و فرصت هایمان و هر آنچه که اندوخته ایم از دست می دهیم .
فاصله ی بین شک و حقیقت آنقدر کوتاه است که می تواند در یک لحظه دوست را تبدیل به دشمن و پاکی را تبدیل به ناپاکی کند .
نقطه های کوچک و بی رنگی که گاهی به ما مسلط می شود و دیدمان را از ما می گیرد و مغزمان را تحت تأثیر قرار می دهد و افکارمان را آلوده می کنند ، شک اند و بس .
برای بدست آوردن خروجی خوب و سالم باید ورودی خوب و سالمی را وارد مغز و روحمان کنیم .
وقتی افکارمان را با شک و تردید نسبت به دیگران آلوده می کنیم ، در واقع فرماندهی مغز و افکارمان را به دست شک می دهیم و شک را جایگزین سلول های توسل ، توکل ، امید ، خود باوری و خوش باوریمان می کنیم ، آن وقت است که دامنه ی خروجی و فرامین مغز ما به قدری گسترده می شود که بال پرواز را می شکند و ایمانمان را نشانه می گیرد و از بین می برد .
با شک کردن خودمان را وارد زمین مسابقه شیطان می کنیم و داوری آن را می پذیریم و از شک ، یقین می سازیم . این گونه است که ویران می شویم و سقوط می کنیم .
کسی که گنجینه ی دلش با مهر ایمان مُهر و موم شده ، کسی که معاد را می شناسد و راهش را مشخص کرده ، مغزش اعلام حریقی است که در برابر آتش ویرانگر شک ، آژیر می کشد و آن را متوجه اشتباه و گناهش می کند .
برای حفظ دوستی ، ایمان و رحمانیتمان کافی است تا به محض ورود شک احساساتمان را کنترل کنیم و عادلانه داوری و قضاوت کنیم .
در مرور زندگی ائمه و پیامبران می بینیم که هیچ گاه و هیچ زمانی ، هیچ جایگاهی برای شک وجود نداشته است .
قدرت اختیار ، قدرت سنجش و قدرت داوری تنها نمونه ای از قدرت هایی است که خداوند در انسان به ودیعه گذاشته است . برای استفاده از قدرت داوری باید از خودمان بیرون بیاییم و خودمان را همپا و هم ردیف دیگری ببینیم تا بتوانیم تشخیص بدهیم و حکم صادر کنیم .
در آنالیز و سفر به درونمان بهتر است مسئله شک را هم بررسی کنیم و در خودمان دامنه ی پیش رویش را بسنجیم .
وقتی شک می کنیم سلول های مغزمان را برای بروز آنچه در موردش شک کردیم ، منتظر می گذاریم .
شک بذری است که وقتی در زمین مغزمان کاشته شود ، خواسته یا ناخواسته رشد می کند و به ثمر می نشیند .
اگر بگویم همسرم به من اهمیت نمی دهد ، تخم شک را کاشته ام . آیا یک بار شده به خود برگردیم و ببینیم ما چه کرده ایم ؟
ذهنیت اگر آلوده به شک باشد آماده ی خراب کاری است .
شک می تواند آن قدر ویرانگر باشد که کارهای خیر فرد را بی ثواب و بی اجر کند . داور آن میدان قضاوت، خود آن فرد است .
برای انتخاب یك دوست یا همراه خوب شرط اول انتخاب است . ایمان حرف اول را می زند، اگر ایمانمان قوی باشد ، قضاوت درست انجام می شود.
در قضاوتها اول از خودمان شروع كنیم ، خودمان را بسنجیم بعد به سراغ ایرادها و اعتراض ها برویم .
ایمان به آخرت ، به خدا و کتاب خدا داریم و اگر بعد از مدتی در انتخاب اشتباه کرده باشیم صد در صد باید به خودمان رجوع کنیم .
تندروی هایمان حتی در خوبی کردن ها می تواند مشکلات بسیاری به وجود آورد .
توقعات و انتظارات و مسولیت هایمان را بشناسیم و بررسی کنیم که آیا گذشت را فقط از طرف مقابل درخواست کرده ایم ؟
رفتارهایمان در داشتن و نداشتن ها یکسان نیست.
نکته ی مهم این است که اگر انسان برای خدا کارهایش را انجام دهد ، به راحتی می بخشد . اگر انسان کلام خدا را در دستور کار خود قرار دهد ، زندگی اش متفاوت خواهد شد .
محبت و همه ی کارها باید برای خدا باشد . از تقصیرات دیگران بگذریم چون خداوند از گناهان ما درمی گذرد . فرصت جبران به دیگران بدهیم و به خود برگردیم . گاهی رفتارهای ما باعث می شود تا دیگری ضعیف شود . پس انتخاب هایمان را بررسی کنیم که آیا براساس ساختار ایمانی بوده یا خیر ؟
هر روزی که توانسته باشیم یک گناه را ترک کنیم ، خدا و مولا را شاد کردیم و مطمئن باشیم که خودمان هم شاد خواهیم شد .
یکی از عوامل شاد زیستن ایمان به خدا و دوری از ناامیدی است . غم و گریه جهت دار خواهد شد ، بیماری و فقر را با دید دیگری خواهیم دید .
چطور می توان دیگران را بهتر شناخت ؟
هنگامی که انسانی با ایمان ، مومن و عاشق باشد و قدر انسانیت را بشناسد و از هوی و هوس پیروی نکند ، چهره اش همه چیز را نشان می دهد . برای شناخت دیگران ابتدا خودمان را بشناسیم . وقتی خودمان را شناختیم نیرویی ما را کمک می کند و این نیروهای همراهمان از رحمانیت کمک خواهند کرد و بعد از شناخت خود می توان ضعف ها را شناخت و اگر نتوانستیم دیگران را خوب بشناسیم نشان دهنده ی آن است که خود را نشناختیم. نیرویی که در کلام خداست در هیچ چیز دیگری نمی توان یافت .
کربلا و امام حسین که در وقوع جنگ که در تاسوعا منتقل کرد دو نکته دربر داشت :
نکته اول انس با قرآن و نکته دیگر نماز بوده است .
هنگامی که این درس ها را گرفتیم می توانیم انسان های دیگر را هم بشناسیم و تأثیر آن را به این گونه مشاهده کنیم که دیگر دستمان ناخودآگاه به حرام نخواهد رفت و این یعنی مغز اجازه و فرمان نداده است .
تمام اتفاقاتی که یک روز ما را شکل می دهند ،روزی ما در آن روز خواهند بود .
در خودشناسی و ارزش قائل شدن به خود، شک و بدبینی را از خود دور کنیم و به این وسیله به شیطان دهن کجی کنیم و مهربانی خدا را با تمام وجود احساس کنیم .
ان شاء الله قبل از سوار شدن برای انتقال به زندگی جاوید خود را شناخته باشیم .
یا علی …
دیدگاهتان را بنویسید