سلطانی وزیرش را بسیار دشمن میداشت و قصد کشتن او را میکرد و به ماموران امر کرده بود هرگاه من اشاره کردم او را بکشید ولی هروقت وزیر را میدید خداوند بغض را به محبت تبدیل میکرد ، بر اینحال بودند تا روزی در جایی خلوت سلطان به اوگفت که واقعیت اینست که من تورا دشمن میپندارم و روزی نیست که قصد کشتنت را نکنم ولی وقتی ترا میبینم دوستت میدارم چه علتی دارد ؟
وزیر گفت: ای سلطان بدان من رفیقی داشتم دانا که قرآن را بمن یاد داد و روزی به من گفت که تحفه ایی به تو میدهم ، اگر آن را پیش از طلوع و غروب خورشید بخوانی در امان باشی و از شر دشمن حفظ شوی ، هرکس حاجت داشته باشد برآورده شود و محبوب خلایق گردد و باهیبت شود و ….. هفتاد بلا را از خواننده دور میکند و برای طلب حاجات شرعیه این دعا را چهل روز ادامه دهد ـاین عظمت قاف* (از حروف نورانی قرآن) را میرساند. این آیات عبارتند از :
آیه ی ۲۴۶ سوره مبارکه بقره
آیه ی ۱۸۱ سوره مبارکه آل عمران
آیه ی ۷۷ سوره مبارکه نسا
آیه ی ۲۷ سوره مبارکه مائده
آیه ی ۱۶ سوره مبارکه رعد
آیه ی ۲۰ سوره مبارکه مزمل
دیدگاهتان را بنویسید