بسم ا… الرحمن الرحیم
خوشبخت بودن یک مفهوم عامه است و ارتباط مستقیمی به دیدگاه و نظر افراد دارد. خوشبختی ممکن است بر اساس خواسته ها و سلایق نفسانی افراد متفاوت باشد. به طور مثال: امکان دارد به دست آوردن چیزی در فردی حس خوشبختی را ایجاد کند، در حالی که به دست آوردن همان چیز در فردی دیگر، حس بدبختی را سبب شود. همیشه خوشبختی در به دست آوردن ها نیست، گاهی از دست دادن هاست که باعث خوشبختی ما می شود؛ اما این که انسان چطور و چگونه می تواند خوشبختی را برای خود دائمی کند و هر لحظه خود را در زمره ی افراد خوشبخت ببیند، بسته به ایمان و باور او دارد.
شخصی که در تمامی امورات، رفتارها و گفتارها خداوند را شاهد و ناظر اعمال خویش می بیند و می داند که همه اعمال او ثبت و ضبط خواهد شد، هیچ گاه در دام غفلت اسیر نمی شود و ایمانش را دستخوش آفت نمی کند.
هدف از بندگی کردن و راه عرفان را طی کردن، رسیدن به واقعیت بی نیازی از مسائل مادی و دنیایی است اما همان طور که بارها و بارها اشاره کردیم، منظور از بی نیازی، زندگی نکردن و به دنبال کسب و کار نرفتن و تأمین نکردن زندگی خود و خانواده نیست. خوراک، پوشاک و مسکن از ابتدایی ترین و مهم ترین نیازهای بشر بوده و هست. بی نیازی در مفهوم حقیقی خود یعنی دوری کردن از حرص، حسد و طمع. حرص و طمع هر انسانی را در باتلاق بدبختی فرو می برد، انسان حریص سیری ناپذیر است و همین ویژگی در او زیبایی، مهربانی، عطوفت، رحم و مروت را نابود می کند.
نیکی و محبت در انسانی که طمع را برگزیده است، تبدیل به زشتی، گناه و سیاهی می شود و فرد را به نوعی به شیطان مبدل می کند. در به کار بستن واژه شیطان باید بدانیم که غرض از گفتن شیطان، نشان دادن نمادی از بدی ها و زشتی ها است. اگر چنانچه شیطان دست به نافرمانی نمی زد و بر غرور و تکبر خویش تکیه نمی کرد، شیطانی وجود نداشت و نیازی به بهشت و جهنم نبود. بسیاری از اعمال در اجتماع و خانواده نیز نمادی شیطانی و نکوهیده دارند. تندی، بدزبانی، ناسزا گویی، غیبت کردن، افترا زدن و … از جمله این رفتارهای نکوهیده و ناپسند شیطانی است که هیچ یک از این رفتارها نیز یکباره در وجود انسان ایجاد نمی شود.
انسان ها از بَدو تولد عاری از هر گونه آلودگی و ناپاکی پا به عرصه جهان می گذارند اما به تدریج و بسته به نوع تربیت و فرمانبری از نفس، این رفتارها در وجود انسان نهادینه و تبدیل به عادت زشت رفتاری می شود. انسان ها چنانچه بر افکار، اندیشه و زبان خود تسلط پیدا کنند و به دریافت ارزش ها بپردازند، از بسیاری عادات ناپسند مصون خواهند ماند. ورود پیدا کردن فرزند انسان به مدرسه در جهت کسب علم و فراگیری رفتارها، اخلاقیات و تعالی دادن روح، نمونه ای از این تسلط ها و دریافت ارزش ها است.
بسیار بودند فرزندانی که به لحاظ قوای جسمی در بین همسالان و هم بازی های خود برتر بودند اما در قرار گرفتن در حیطه تعلیم و تربیت دچار مشکل بودند. قرار گرفتن در فضای آموزشی مدرسه علاوه بر آموختن از معلم سبب می شود تا انسان خود معلم خود باشد و آموخته های خود را بر اساس نظم در جای خود قرار دهد. هر انسانی از زمان طفولیت به الگوگیری از نوع رفتار و گفتار پدر، مادر و اطرافیان می پردازد و بر اساس دیده ها و شنیده ها عادتی را در خود شکل می دهد اما این عادات دائمی و ماندگار نیستند، چرا که هر قدر سن انسان افزایش پیدا کند، قدرت تفکر و اندیشه او نیز فزونی می یابد. بسیار بودند افرادی که از نظر دینی و اعتقادی ضعیف بودند اما در طی گذر زمان، با افزایش سن توانمندی بیشتری در فکر، اندیشه و دریافت های خود کسب کردند و به همین ترتیب در صف مسلمین قرار گرفتند.
انسان اگر در دوره ی کودکی شاهد نظم و نظام در خانواده باشد، در مقطعی که به سن بلوغ می رسد از امتیازات بسیاری برخوردار است. این که خداوند بندگان خود را در سن بلوغ توصیه به ادای تکالیف الهی می کند، صَرف نظر از هر تعصبی سرشار از علم و حکمت در جهت رشد و تعالی انسان است. ژرف نگری و مطالعه در این فرمانبری از دستورات خدا در سن بلوغ به روشنی نشان می دهد که خداوند تا قبل از رشد جسمی و فکری فرد از او تکلیفی مطالبه نمی کند. در این سن و این حد از رشد، انسان قادر به تشخیص و انتخاب است و چنانچه در خانواده ای نظامند تربیت شده باشد، از شناخت بیشتری در پیرامون نظم برخوردار خواهد بود و به این ترتیب اخلاقیات را به طور صحیح تری در وجود خود جای خواهد داد. مغزی که همواره در جهت نظم و نظام رشد کرده باشد، به طور طبیعی بهتر، زیباتر و موثرتر می تواند گام های معنوی بردارد و به نتیجه مطلوبی برسد. قدرت تشخیص و تمیز نعمتی است که خداوند در وجود هر انسانی قرار داده است و تنها خود انسان است که با چگونگی به کار بستن این نعمت می تواند سعادت و خوشبختی را برای خود رقم زند.
در حسادت ورزیدن و مقایسه کردن باید بدانیم قبل از این که فرد مقابل ما، دچار رنج و ناراحتی شود، سم در وجود ما تکثیر و منتشر می شود و این گونه است که بد دیدن، زشت دیدن و با دید حسادت وار نگریستن، جزئی از خصوصیات و عادت بد رفتاری ما را شکل می دهد. این که خداوند، پیامبران و معصومین مدام انسان را به مراقبت از نفس توصیه کردند به این دلیل است که نفس از شیوه های وابستگی و اعتیاد آور برای تکرار رفتار زشت استفاده می کند. متأسفانه هستند انسان هایی که بر حسب عادت و به محض ورود به مجلس به غیبت و بدگویی از دیگری می پردازند.
وقتی بدگویی، حسادت وار دیدن و دروغگویی در نفس انسان جا پیدا می کند، سلول های مغزی انسان را که خلاف این خصلت ها است به حال سُکون و ایستا نگه می دارد، چرا که اندیشه ی مثبت و خدایی در فرد نیست تا سلول ها را وادار به مبارزه با اندیشه منفی و شیطانی کند. چنین انسانی که سلول های مغزی او از دایره ی نظام الهی خارج شده است، هرگز به بی نیازی دست پیدا نمی کند.
بی نیازی روح انسان را نفوذ ناپذیر می کند بنابراین هرگز دچار آسیب نمی شود. انسان وقتی بی نیازی را به معنی واقعی در وجود خود نهادینه کند، ممکن نیست تنبلی، سستی و کاهلی نماید. انسان بی نیاز در جهت تأمین نیازهای خود تلاش می کند تا نیازمند و وابسته به دیگری نباشد. انسان های حسود که توان دیدن نعمت ها را در دیگران ندارند، از حیطه ی نظم الهی خارج شده اند.
چنانچه انسان قدرتمندانه به این باور برسد که من مخلوق خدای واحد و صمد هستم که نیازمند من نیست، بودن و نبودن من برای او تفاوتی ندارد؛ هم چنین بر این باور استوار باشد که مبنای خلقت انسان جز عشق و محبت نبوده و خداست که قسمت و قدَر الهی را برای من رقم زده و از همه مخلوقات غنی و فقیر خواسته تا تلاش کنند و تنبلی نکنند تا خود را به خوشبختی حقیقی نزدیک و نزدیک تر کنند، دیگر به انتظار نشستن، تنبلی کردن و توقع کمک از دیگران داشتن را که اوج بی نظمی است، از خود دور می کند، زیرا توقع و انتظار عین نیازمندی است و بی نظمی از سمومات مهلک برای فروپاشی باور و ایمان درونی هر انسان است.
وقتی خداوند رشد ایمان و باور ما را می بیند، وعده می دهد که دشمن آشکار ما شیطان است و سپس وعده ی رحمت و بخشش می دهد.
نیازمندی شکل های متفاوتی دارد:
الف) نیازمندی هایی که در قالب معنوی وجود دارند، نیازمندیِ دیده شدن در نظر ائمه (ع) و خداوند است.
ب) حسد، بی نظمی، بخل، انتظارات بیجا، بدبینی و تنگ نظری ها، نیازهای منفی را شکل می دهند و مانع رسیدن روح انسان به مقام بی نیازی می شوند. نیاز ما باید تنها به سوی بارگاه الهی باشد، خدایی که هر لحظه حاضر و ناظر بر ماست. انسان بی نیاز شاکر و قانع است. دقت کنیم قانع بودن با تنبلی متفاوت است و قانع بودن نیز با قناعت کردن متفاوت است، قانع بودن هرگز به معنای ایستا بودن، تلاش نکردن و باری به هر جهت بودن، نیست.
وقتی قدرت ایمان بالا می رود و فرد خدا را بر همه احوالات حاضر و ناظر می بیند، هر داشته و نداشته ای را حکمت خدا می بیند. والسلام…..
دیدگاهتان را بنویسید