ESC را فشار دهید تا بسته شود

شناخت محرم ۳۰-۰۵-۹۹

بسم ا… الرحمن الرحیم

خدمت به خلق بالاترین عبادت است. وقتی خدمت به خلق خالصانه و عاشقانه صورت می پذیرد و دلی در پیِ این خدمت متصل می شود و دعا می کند، این دعا چنان بر زندگی و بندگی ما مؤثر واقع می شود که تا همیشه می تواند یاری گر ما باشد.

گویند مادری نابینا و فقیر از همه هستی دنیا فرزندی داشت که سخت بیمار شده بود، مادر با دلی شکسته شب ها به گریه و دعا می پرداخت تا اینکه شبی فرشته ای نازل شد و فرمود: خداوند مرا مأمور کرده تا یک حاجت تو را برآورده کنم. آیا مایلی بیناییت بازگردد تا فرزندت که سال ها حسرت دیدنش را داشتی ببینی؟ مادر فوراً پاسخ داد: خیر، فرزندم را شفا دهید. فرزند پس از آن خوب می شود و با تلاش و زحمت به موقعیت بسیار خوبی در دنیا می رسد و در کنار مادرش به خوشی و آسایش زندگی می کند. پس از مدتی پسر ازدواج می کند اما پس از چند وقت به دلیل ناسازگاری های عروس خانواده، مادر با چشمانی گریان خانه را ترک می کند.

دل شکسته مادر باز هم موجب شد تا خداوند فرشته ای دیگر را مأمور کند تا خواسته او را برآورده کند و این بار، باز هم مادر از بیناییش صرف نظر کرد و از فرشته خواست تا عروسش را در مسیر خیر و اصلاح قرار دهد تا با فرزندش به خوبی رفتار کند. در همین حال اشکی از چشمان فرشته سرازیر شد و به چشمان مادر ریخت و او را بینا کرد. وقتی مادر، فرشته را دید، پرسید: مگر فرشتگان گریه می کنند؟ فرشته در پاسخ می گوید: این اشک خدا بود که به سبب مقام والای مادر و عشق بی مثال او جاری شد.

همه این نوع داستان ها خواه واقعی و خواه خیالی انسان را به یک نتیجه رهنمون می کند، آن هم محبت است که پایه و اساس خلقت بشر است و عامل رسیدن به قرب و عشق الهی. و وای بر ما که اصل را فراموش کرده ایم و انسان ها را به میزان مال، رنگ و نژادشان مورد احترام قرار می دهیم و به راحتی قتل و غارت می کنیم و انسان ها را مورد هجوم، رُعب و گرسنگی قرار می دهیم، آن وقت از خداوند طلب رحم و دفع بلا می کنیم. بلای فراگیر امروز که ناشی از غفلت های انسانی است، نمونه ای کوچک از عظمت خداست که چگونه قادر است به واسطه ویروسی ناچیز دنیا را تحت تأثیر قرار دهد. فراموش نکنیم خدای ما خدایی است که خود فرموده به اشاره ای می تواند قومی را نابود و قومی دیگر را بر کره زمین بیافریند.

باز هم برای کسب آگاهی و درک حکمت های الهی می شود به تابلوی تمام نمای کربلا نگریست تا دانست چگونه باید در محدودیت ها و سختی ها شکوفا شد و از مسیر الهی خروج نکرد. کربلا به ما اهمیت داشتنِ هدف را گوشزد می کند و به طور واضح نشان می دهد که آقا امام حسین (ع) و یارانش چطور به هدف الهی خود نگاه می کردند و اراده شان هر لحظه قوی تر از پیش می شد. انسان ها هر یک بر حسب ظرفیت و طاقتی که دارند، در مقابل ناملایمت، رفتارهای گوناگون نشان می دهند اما کمی دقت در واقعه کربلا کافیست تا بدانیم ماوراء آنچه در این دنیا بود، آنان به کجا می نگریستند که چنین ظرفیت، تاب و تحملی را داشتند.

بی شک آقا ابالفضل العباس (ع) علیرغم همه زخم هایی که از تیر و نیزه های بی شمار دشمن خورده بودند، به دنبال رضایت از مادر خوبانِ عالم حضرت زهرا (س) بودند که توانستند در آخرین لحظات سجده گونه از اسب به زمین بیفتند و لبخند رضایت بر لب داشته باشند. ارزش و اعتباری که در هدف گذاری آقا امام حسین (ع) و یارانشان بود به آنان این امکان را داد که علیرغم عده قلیل، در مقابل عده کثیر دشمن بایستند و سر خم نکنند. ایمان و باورهای عقلانی سپاه آقا اباعبدا… (ع) و پس از آن ابراز حقیقی عشق به درگاه الهی باعث شد تا آنان در نهایت قدرت و امید، در رویارویی با صفی بزرگ از دشمن مقاومت کنند و از ارزش های خود ذره ای پایین نیایند و مرگ را در نظرشان همچون عسل شیرین ببینند.

متأسفانه بسیاری از انسان ها تحت تأثیر احساسات خصوصاً در اوایل ماه محرم براساس ایمان و باوری احساسی به عزاداری می پردازند اما اگر همین افراد بر حسب بهره گیری از قدرت فکر و اندیشه، ایمانشان را باور کنند، بی شک می توانند علاوه بر عزاداری، با شعور حسینی به درک و درس گیری از این حماسه بزرگ در همه ارکان زندگیشان برسند. کسانی که با ایمان و باوری احساسی در مسیر عبادت و بندگی سالیان سال حرکت کنند، بی گمان شکننده خواهند بود و در مقابل نفوذ شیطان تسلیم خواهند شد.

تاریخ سرشار از انسان هایی است که راه بندگی در پیش گرفتند و ریاضت کشیدند اما در نهایت در مواجهه با هوا و هوس یا رسیدن به کبر و منیت گمراه شدند. ابلیس خود نمونه ای بارز از این نوع ایمان و باور بود که به غرور و منیت، بندگی اش را فروخت. ابلیس عبادت کرد آن هم از بهترین و خالص ترین عبادات اما بنده نبود؛ چرا که تسلیم و فرمانبردار خدای خویش نشد. وقتی بنده ای فرمانبردار می شود، قدرت می یابد تا در مقابل هر اَمری از پروردگارش سر تسلیم فرود آورد. ابلیس ما به ازاء بین خود و خدایش قرار داد. بندگی کردن با شرط گذاری و ما به ازاء خواستن معنای خود را از دست می دهد. اگر قرار بود در عالمِ عبد و معبود کسی شرط بگذارد آقا امام حسین (ع) باید چنین می کرد.

بنده وقتی تسلیم محض خدا می شود که به واسطه عشق ورزی، بی چون و چرا به یقین برسد. داستان های مثل لیلی و مجنون و امثال آن همگی بر این باب است که در قالب تمثیل مقام عشق را بشناسیم. عشق چیزی جز به خواست معشوق بودن نیست، نمی شود بر حسب میل و خواسته دل خویش گام برداشت و نام عشق بر آن نهاد. وقتی مدعی عشق مولا امیرالمومنین علی (ع) هستیم، پس اگر مولا بر ما خواست تا در فقر باشیم نباید گله کنیم که در رسم عشق، عاشق فقط معشوق را می بیند، می شنود و می خواهد. پس عاشق در راه رسیدن به معشوق خود را اسیر دادن ها و گرفتن ها نمی کند.

عشق بود که از امام حسین (ع)، ثارا… ساخت و حضرت زینب (س) را چنان توانمند کرد که ایشان توانستند در مقابل دشمن محکم، استوار و قاطع بایستند و از دین خدا دفاع کنند. مگر نه اینکه خانم حضرت زینب (س) نیز مادر، خواهر و همسر بودند و همانند هر یک از ما دارای عواطف انسانی بودند. اما عشق در اولویت ایشان قرار گرفت و این چنین شد که مصیبتِ اعظمِ روز عاشورا، اسارت، گرسنگی و تشنگی نتوانست ایشان را در مقابل مأموریت بزرگی که بر عهده داشتند، ناتوان کند. در کربلا قبل از رابطه خواهر و برادری، بین خانم زینب (س) و آقا امام حسین (ع) رسمِ شراکت و دلدادگی بود؛ چرا که هر بار برادر یک قدم در راه عشق بازی برمی داشت، خواهر دو قدم بر می داشت. وقتی آقا علی اکبر (ع) راهیِ میدان شد، حضرت زینب (س) دو پسر خویش را راهیِ میدان کردند و با وجود عاطفه و احساس مادری، هرگز لب به ناله باز نکردند و چشم بر گریستن بستند.

عشق با دختر سه ساله چه کرده بود که خانم حضرت رقیه (س) در بیابانِ پر از خار و خاشاک، با دلی غمبار و جسمی گرسنه، تشنه و تازیانه خورده فقط در فکر رسیدن به شام و عهد بسته شده بین خود و پدرش بود. مگر یک دختر سه ساله چیزی جز عروسک بازی، دویدن و شیرین زبانی می داند که هر از چندگاهی از عمه زینب (س) می پرسد کِی به شام می رسیم؟

عملکردهای ارزشمند اصحاب و یاران اباعبدالله (ع) به گونه ای بوده که حقیقت کربلا پس از هزاران سال هنوز برای ایمان های برگرفته از اندیشه تازه است و سرشار از درس و الگوگیری. در روالِ عادی زندگی شاید پهلوانی یا قهرمانیِ فردی برای ما شگفت انگیز و تحسین برانگیز باشد اما نهایتاً این احساس تا زمانی برقرار است که آن پهلوان یا قهرمان کسی را بالاتر و قدرتمندتر از خود نیابد اما به محض اینکه فردی پیدا شود که در قدرت شگفت انگیزتر از او باشد، او با همه قهرمانی اش از یادها خواهد رفت اما ببینیم آقا ابالفضل العباس (ع) چه کرد که همچنان تحسین برانگیزتر از ایشان یافت نشده است.

آقا امام حسین (ع) در لحظات آخر و پس از شهادت یاران گرانمایه شان وقتی سوار بر مرکب هوشیار و خاصشان ذوالجناح شده و راهی میدان می شوند، می بینند ناگاه اسبشان می ایستد و گاه بر زمین و گاه بر روی ایشان می نگرد. آقا امام حسین (ع) متوجه می شوند، خانم حضرت رقیه (س) جلوی اسب دراز کشیده تا از رفتن پدر ممانعت کند. ایشان از مرکب پیاده می شوند و دختر سه ساله خود را به آغوش می کشند و خانم حضرت رقیه (س) در همین حال در آغوش پدر به خواب می روند و وقتی برمی خیزند رو به پدر می گویند: “پدر جان دیدار ما به خرابه شام”. و آقا امام حسین (ع) راهی و خانم رقیه (س) اسیر می شوند تا به شام می رسند و خانم رقیه (س) حقیقت ناگفته در خواب را برای عمه تعریف می کند و می گوید: “عمه در خواب دیدم مادرم حضرت زهرا (س) فرمودند: اجازه بده پدرت راهی میدان شود که به زودی او را در شام خواهی دید”. این چنین شد که حضرت رقیه (س) به وعده دیدار دل بست و لب نگشود و سختی راه را به جان خرید.

بدانیم وقتی از مظلومیت آقا امام حسین (ع) و یارانشان سخن می گوییم، مقصود مورد ظلم و ستم قرار گرفتنِ بر گرفته از ترس نیست. مظلومیت آقا اباعبدا… (ع) در جهل، سرکشی و طغیان آنانی است که نامه نوشتند تا پسر رسول خدا (ع) با آمدنش به کوفه آنان را یاری کند اما عهد خود را به چند سکه و زر فروختند و شمشیر بر پسر پیامبر کشیدند و بی عدالتی پیشه کردند.

عشق به انسان صبر می دهد، قدرتِ بیان می دهد، ایثار، گذشت و تابِ تحمل می دهد. کربلا تفسیر روشن و صریح عشق است. خداوند با همه عشق و مهر انسان را خلق کرد و همه ملائکه را به سجده بر انسان دستور داد اما انسان با این همه مقام چه کرد؟ انسان در نهایت غفلت و جهل هر بار بیشتر از پیش انسانیت را به ویرانی کشاند. هرگاه انسان نظم الهی را در پیرامون خود، رفتار و کردارش بهم زد، نتیجه اش به شکل بیماری، رنج ها و بلایای طبیعی به انسان بازگشت و باز او متوجه نشد.

همه ما در راستای عشق به ائمه دوست داریم تا زائر ضریح مقدس مولا و اولاد پاکش باشیم، اما راه عشق باز است و سفر دل و روح مهیا. می شود با پای دل عازم سرزمین نینوا شد و از نزدیک بر مزار سیدالشهدا گریست. مگر ادب تفسیری جز عباس (ع) دارد. آقا ابالفضل العباس (ع) وقتی از اسب افتاد و برادر بالای سرش حاضر شد باز خجل بود که در مقابل برادر و امامش افتاده و نمی تواند برخیزد. آقا ابالفضل العباس (ع) در مقام باب الحوائج هستند که در نهایتِ شجاعت و ادب، همراه و همگام امام عصرشان بودند و همواره بر پیمان کودکیشان تا آخرین لحظات استوار بودند.

کربلا پدید آمد تا مارِدها بدانند در سپاه خدا ناچیزترند. کربلا پدید آمد تا اهمیت نقش زنان در شرایط ویژه و تأثیر خاص آن برای انسان آشکار شود. کربلا پدید آمد تا جایگاه زن به معنای واقعی نشان داده شود و همه بدانند که حضرت زینبی (س) که خطبه هایش سپر دفاع از دین خدا شد، همان بانویی بود که هنگام سوار شدن بر کجاوه هفت برادر کمر خم می کردند تا او سوار بر شتر شود. حضرت زینب (س) دست پرورده مکتب شیعه است و شیعه همان مکتبی است که زن در آن از بالاترین ارزش و جایگاه ها برخوردار است.

محرم شناخت بالایی را طلب می کند. شناختی که در آن بدانی گریه بر عزایِ حسین اِکسیر است و تبرک. شناختی که در آن بدانی با هر موقعیت اجتماعی و اقتصادی در مقابل عزادار آقا امام حسین (ع) کمترین هستی و شناختی که در آن بدانی آقا امام حسین و آل شان (ع) بخشنده ترین خاندان عالمند.

در مقوله خشم و دروغ باید بدانیم خشم زائیده دروغ است. آنجایی که دروغ ها ثمر بخش نیست و فرد را به عصبانیت می کشاند و در او خشم ایجاد می کند. از خشم و خشونت فقط و فقط ضرر و زیان خارج می شود. در رویارویی آقا امیرالمومنین (ع) با عمروعاص درس بزرگی در دوری از خشم نهفته است. بسیار توصیه شده در هنگام خشم تصمیم نگیریم، معامله و عهدی انجام ندهیم و باز بسیار سفارش شدیم به اینکه در هنگام خشم صبر کنیم. هرچند این صبر به اندازه فرستادن صلوات و یا گفتن یا علی و یا حسین باشد. متأسفانه بسیاری از جرم ها نشأت گرفته از عدم کنترل خشم و در واقع عدم کنترل بر خویشتن خویش است. دستورالعمل های دین ما با دقت و ظرافت تمام تنظیم شده تا ما بتوانیم بر روی خود و نَفسِ خود مدیریت داشته باشیم.

قرآن درس اخلاق، شعور، پیشرفت، دانایی و دانستن است که متأسفانه در بین مسلمانان بسیار غریب است. غافل هستیم از اینکه آنچه در کتب غرب و غربیان است و ما به دنبال آن هستیم همگی در کلام الهی وجود دارد. زندگی آقا امیرالمومنین (ع) تفسیر عینی و عملی قرآن است، اگر نمی توانیم آیات الهی را بخوانیم و برای خود تفهیم کنیم به سراغ سیره مولا برویم تا آنچه در کلام ندانستیم را در عمل ببینیم و بفهمیم. نامه آقا امیرالمومنین (ع) به مالک اشتر نمونه مختصر و مفید از دستورالعمل های لازم برای بندگی صحیح و زندگی سالم است.

ارزش انسان ها به باور و تعهدات آن هاست و نه به کثرت مال و زیبایی لباس آن ها. در زمانه ای زندگی می کنیم که ناخالصی به همه ما ورود کرده اما خدایی مهربان فرصتی همچون محرم را برایمان فراهم کرده تا تصفیه بشیم و به خلوص برسیم. باشد که همچون همیشه دست پر بخشش سیدالشهدا (ع) همراهمان شود و در لحظه لحظه مان یار و یاورمان باشد. والسلام…

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *