بسم ا…الرحمن الرحیم
ایستگاه آخر زندگی هر کس مرگ و سفر به جهان آخرت است و در میان رفتگان وای بر آنان که مال انبوه به دست می آورند اما نه می خورند و نه می خورانند. بارها گفتیم امروز از اموات یاد کنیم تا فرداها نیز از ما یاد شود. در زندگی بزرگان و عرفای بسیاری اتفاق های زیادی مبنی بر اثبات سرای باقی پیش آمده که به روشنی نشان داده است جهان دیگری در انتظار ماست و سفر همه ما به آن جهان حق است و مسلم. وجود معاد و رستاخیز دلیل روشنی بر عدالت خداست؛ چرا که هر یک از ما اعمال و رفتاری داریم که مستحق دریافت کیفر یا سزای آن هستیم. هر چند در این دنیا همه ما به کیفر یا سزای اعمالمان خواهیم رسید اما کیفر یا سزای خدایی نیز در عالمی دیگر متوجه ما خواهد شد و این دقیقاً همانند مجرمی است که جرمی را مرتکب شده است اما شرایط به گونه ای بوده است که فرد مورد ظلم قرار گرفته رضایت داده و او را بخشیده است. در این صورت مجرم شاکی خصوصی ندارد اما به واسطه قوانین مصوب کشورش باید تبعات جرم خود را متحمل شود. نمی شود ظلمی روا داشت و حقی را خورد اما در بند ظلم و حق پایمال شده قرار نگرفت.
یاد کردن از اموات در هر پنجشنبه و جمعه که درهای رحمت الهی باز است نوعی آموزش برای فرزندان نیز به همراه دارد؛ طوری که آنان نیز می آموزند که بخشی مهربانی هایشان را می توانند صرف گذشتگانی کنند که آنان را تحت تربیتی صحیح پرورش داده اند. صلوات بر پیامبر (ص) مهربانی و عترت مطهرشان هدیه ای روان اما غنی است که یاد اموات را زنده و آنان را در آسودگی بیشتری قرار می دهد. پیامبر (ص) ما رحمة للعالمین است یعنی رحمت واسطه خدا برای همه موجودات و آدمیان و عالمیان. از صلوات بر آل ا… غافل نباشیم که صلوات نزول رحمت خدا و برترین توشه و زیباترین هدیه است.
پیش تر گفتیم نفس اماره و شیطان نیازی نمی بینند تا در جهت گمراه کردن به سراغ افراد غافل بروند. غالباً انسان هایی مورد هدف شیاطین هستند که تلاش خود را در جهت بندگی و بیداری به کار می بندند. هدف از خلقت انسان عشق بود، عشقی که انسان را در والاترین جایگاه یعنی اشرف مخلوقات بودن، قرار داد و امتیاز خلیفة اللهی روی زمین را به او عطا کرد و درست همین آفرینش بی نظیر پروردگار بود که شعله های سرکش حسادت، کبر و غرور را در ابلیس زنده کرد و او را از سجده بر انسان بازداشت. همان طور که می دانیم شیطان ابتدا جن بود و عبادت مداوم او را به مقام فرشته رساند اما لحظه ای غفلت، او را از درگاه ربوبیت راند. ابلیس نفس خویش را بر امر الهی ارجح دانست و گمان کرد به واسطه قرب او به خدا می تواند از دستور خدا که باب میل او نبود، امتناع کند. ابلیس رانده شد و در پی این رانده شدن از خداوند فرصت گرفت تا انسان ها را اغوا کند و آنان را دعوت به گناه و گمراهی کند.
شیطان با شناخت کامل از یکایک انسان ها و خصوصیاتشان به آن ها ورود کرد. شیطان با ورود نرم و آهسته خود به درون انسانی که راه تعالی و پیشرفت را پیش گرفته است، کار خود را شروع کرده و انسان را در دام خود اسیر می کند. انسانی که بر خدا توکل کرده است و رضایت الهی را اولی بر همه نیات و خواسته های خود قرار می دهد به سختی مورد اغوا و نفوذ شیطان قرار می گیرد. برای چنین افرادی، شیطان با برنامه هایی ویژه تر پیش می رود و گاهاً موفق نیز می شود. از جمله برنامه های ویژه شیطان در این موارد نفوذ در زبان است.
به طور مثال تصور کنید بانویی را که با تولد فرزندش نعمت مادر شدن را تجربه کرده است، شاکر و ممنون پروردگار خویش و شاد و مسرور است. در اثنای رفت و آمدها و میهمانی ها کسی می آید و با سوال و پرسش هایی بی مورد ذهن و فکر مادر را به هم می ریزد. سوالاتی مشابه این که به ازای تولد کودکت چه هدیه ای از همسرت گرفته ای و… . اینجا دقیقاً محل حمله شیطان از زبان فردی دیگر است. جایی که اگر مادر متوجه و هوشیار نباشد شعله های نفاق و تفرقه، خرمن زندگیش را به نابودی می کشد.
انسانی که صاحب صبر و اندیشه است به سرعت تسلیم سخنان دیگران نمی شود و زندگیش را تحت تأثیر آنان فرو نمی پاشد. در سویی دیگر دقت داشته باشیم فردی که با زبانش آرامش دیگران را سلب می کند و دشمنی ها به پا می کند بی شک فردی ضعیف و ناتوان خواهد بود که در زمینه زندگی خود ناتوان عمل کرده است. می گویند در گذشته پیرمردی در روستایی زندگی می کرد که صاحب اسبی بود. روزی آن اسب راه فرار در پیش می گیرد و می رود. مردم روستا به محض شنیدن ماجرا می گویند که پیرمرد بدشانس بود و به بد اقبالی رسیده است. پیرمرد که انسانی دانا و عاقل بود خطاب به مردم می گوید از کجا معلوم که بداقبالی بوده است؟! و سپس در جستجوی اسب خود راهی دشت و صحرا می شود بنا به حکمت الهی چند اسب وحشی سر راه او قرار می گیرند پیرمرد آنان را به روستا می برد تا از آنان نگه داری کند. مردم باز با شنیدن ماجرا می گویند پیرمرد به خوش شانسی و خوش اقبالی رسیده است و باز پیرمرد می گوید از کجا معلوم که خوش اقبالی باشد؟! روزها می گذرد روزی پسر پیرمرد از اسبی می افتد و پایش می شکند. مردم روستا می گویند پیرمرد باز دچار بداقبالی شده و فرزندش آسیب دیده است و پیرمرد باز عاقلانه در جواب ایشان می گوید از کجا معلوم که بداقبالی باشد. چند روز بعد ماموران حکومت برای جنگ به سراغ جوانان روستا می آیند و همه جوانان جز پسر پیرمرد را می برند. مردم مثل قبل می گویند عجب شانس و اقبال نیکی داشته که فرزندش راهی جنگ نشده است.
وقتی انسانی شاکر خدا باشد هرگز تحت تأثیر حرف سایرین قرار نگرفته و تصمیم نمی گیرد. برای انسانی که دانا و بیناست تعریف و تمجید و یا سرزنش و توهین دیگران اساس زندگی و تعیین جهت فکری و اندیشه ای او نیست. چنین انسانی همه چیز را با وسعت دیدی بالا نگاه می کند و عکس العمل نشان می دهد. گاهی بد آوردن ها زمینه خوشبختی های بعدی است و یا به عبارتی دیگر هر شکست مقدمه ای است برای پیروزی. متأسفانه ما انسان ها گاهی زمینه ساز ناراحتی ها، ناامیدی ها و بدبیاری های دیگری و حتی خودمان می شویم.
پیامبران الهی بارها بر شور و مشورت تاکید کردند تا انسان ها تنها از یک بُعد به اتفاقات و تصمیمات خود نگاه نکنند. البته باید توجه داشت مشورت کردن نیز به جمع کردن چند انسان با سنین بالاتر و صلاح و مصلحت کردن با آنان محدود نمی شود. با خود خلوت کردن، توانمندی ها و توانایی های خود را مورد توجه قرار دادن، ظرفیت سنجی کردن در موارد متفاوت و در کل ارزیابی خود با مورد پیش آمده خود نوعی از مشورت است که بی تردید نتیجه مطلوبی در پی دارد. گاهی افراد با سخن چینی و انتقال حرف ها با گمان کمک و خدمت به دیگری در قالبی دیگر به شیطان اجازه ورود می دهند و سبب دشمنی بین افراد می شوند و این در حالی است که می توان در جهت عکس باعث ایجاد دوستی ها شد. به عنوان مثال ممکن است کسی با بازگو کردن عیب و ایراد دیگری به ما قصد تحقیر کردن او را داشته باشد اینجا است که ما می توانیم با مشخص کردن هدف خود از کنار یکدیگر بودن و سوق دادن مسئله به سمت نیکی ها و محبت ها، دشمنی ها را در نطفه خفه کنیم.
سفارش دینی و اخلاقی بر ما است که هر جا وارد می شویم کور باشیم و از هر جا خارج می شویم کر. تصور نکنیم شیطان نمی تواند در ما نفوذ کند. شیطان بنا بر فرمایش قرآن عدو مبین است، بنابراین نباید و نمی توان شیطان را ناتوان و ناچیز شمرد. بسیاری از سر کرده ها و فرمانده هایی که در مقابل آقا امام حسین (ع) جنگیدند، پیش تر در رکاب آقا امیرالمومنین (ع) می جنگیدند. متأسفانه برخی مواقع برانگیخته شدن حس کنجکاوی در درون ما، زندگی و بندگی ما و دیگران را تهدید می کند و در آستانه ویرانی قرار می دهد. هر یک از ما از نعمت عقل و اندیشه برخورداریم، پس بهتر است قبل از هر عملی به سود و زیانی که در انجام آن عمل متوجه ما می شود، دقت کنیم. باید توجه داشته باشیم زیان و سود همیشه مالی نیست، وقت، زمان و انرژی ما از جمله مهم ترین سرمایه هایی هستند که بر حسب نوع انتخاب ما ممکن است برای سود یا زیانی را ایجاد کند.
رهرویی می کنیم تا درس بگیریم، بشناسیم و رهرو واقعی شویم. نه اینکه در کنکاش و جستجوی عملکرد دیگری باشیم. در هر زمان و موقعیتی فردی موفق تر است که حاشیه کمتری داشته باشد و متمرکز به سوی هدف الهی خود گام بردارد. از دخالت و کنکاش در امور دیگری به شدت خودداری کنیم که تجسس برازنده شیعه و رهرو مولا نیست. والسلام….